you dont know me ..:D

بایگانی
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

1395/9/18

1:08 a.m

شنیده بودم که اهنگ ها، احساسات را ثبت می کند و تا حدودی به درستی این قضیه پی برده بودم... 

ولی حالا.... امشب.... چیزی را فهمیدم که وجودم را لرزاند

تمام اهنگ های لپ تاپ را روی گوشی انداخته بودم.... چون وقتی از اهنگ های جدید خسته می شوم، اهنگ های قدیمی حکم اهنگ های جدید را دارند... 

طبق معمول داشتم ورزش می کردم و اهنگ گوش می دادم که اهنگی پلی شد و من همانجا خشک شدم.... 

شش سال پیش...

 من و دوست هایم به اردو رفته بودیم... حالا خیلی وقت است که سه تا از آن ها را ندیده ام، که البته فقط دو تای ان سه تا در قید حیات هستند... 

ان اهنگ ها به خوبی مرا به شش سال پیش بردند... همان احساس همان حالت همان رفتار.... احساس می کنم صورت تک تک بچه ها را می دیدم...احساس می کردم جزیی از وجودم را ان اهنگ با خود برده بود و حالا ان تکه ی گم شده سر جای خودش قرار گرفته است. 

اول موزه،بعد تخت جمشید و در اخر شهر بازی.... دویدن به دنبال دستشویی و خنده هایمان را هیچوقت فراموش نمی کنم.... هیچ وقت... 

در حالی که داشتیم به خودمان می پیچیدیم و می خندیدیم،  به هم می گفتیم که اگر دستشویی را پیدا نکنیم چه اتفاقی می افتد... مرد عراقی و ماشینش و مجسمه بودنش... مبل پر از موش پشت رستوران.... 

همه را ظبط کرده بود این اهنگ... و ای کاش می شد بدانم بقیه دوستانم در چه حالند.... این خاطرات را به یاد می اوردند؟ ... اصلن به من فکر می کنند؟! ... می دانند که به خاطر آن ها اشک در چشم هایم حلقه زده یا نه؟ 

👇

Moth to moth

  • ۹۵/۰۹/۱۸
  • Persephone

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
(بهترین لینک باکس)