you dont know me ..:D

بایگانی
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

خیلی اتفاقی این اهنگو از تو ارشیو پیدا کردم واقعا حس عجیبی پیدا کردم

میگه ما خیلی سخت میجنگیم با تفنگای پلاستیکیمون 

ما فقط بخاطر خوشگذرونی میجنگیم....

دلم میخواد بنویسم 

از عمق وجودم

دلم برای اون شبایی که تا صبح تخیل میکردم تنگ شده 

اون شبایی که گرگ خیالمو توی جنگل رویاهام رها میکردم بعد انقد دنبالش میکردم تا خوابم ببره

 شبایی که شاخه های درختا که توی باد تکون میخوردند و من قشنگ ترین و شیرین ترین رویاهامو میساختم

رویای قلعه ی تاریکی

رویای پرسه زدن بین درختا 

مکیدن خون 

بوییدن خون

حس عجیبی دارم

به اطرافم نگاه میکنم مادر و پدرم و تمام انسان های اطرافم که تخیلات خودشون رو فراموش کردند

اما من رویاهایم را فراموش نمیکنم 

من به تک تک ان ها خواهم رسید 

سال ها پیش گفته بودم ومیگویم و خواهم گفت 

روزی در میان درختان پرسه خواهم زد

درست زیر نور ماه 

من و زیبای سپیدم 

"یک صدا ,یک تصویر "

و حالا من در یک قدمی انم 

فقط چند ماه 

و بعد من پرنده ی وجود من رها میشود 

پرنده ی وجودم بال به بال پرنده ی خیالم پر میزند و تمام کوچه های رویا را پرواز می کند 

فقط چند ماه مانده 

فقط چند ماه

  • ۹۶/۱۰/۰۷
  • Persephone

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
(بهترین لینک باکس)