داستان از جایی شروع شد که به خودم اومدم و دیدم اگه الان بخوابم و چهار_پنج ساعت دیگه بیدار بشم،هیچی ازین چهار_پنج ساعت نفهمیدم... درواقع پنج ساعت از عمرم رسما از بین رفته...
انگار که هیچی اتفاف نیوفتاده، انگار یه تونل زدی وسط زمان و خودتو به آینده بردی... معمولا همه میخوان به عقب برگردن تا مشکلاتشونو حل کنن، این احماقنس که ما یه تونل بزنیم تو زمان و به آینده سفر کنیم، هر روز پنج ساعت و هفته ای سی و پنج ساعت و ماهی صد و چهل ساعت و سالی هزارو ششصدو هشتاد ساعت در زمان تونلی میزنیم و به جلو میریم.درست انگار که ان زمان ها را دور ریختیم...
من نمیفهمم خوابیدن چه فایده ای داره وقتی الان میخوابی و یک ثانیه بعد از خواب بیدار میشی و میبینی پنج ساعت بعده؟!
از خوابیدن متنفرم... ینی واقعا هیچ راهی نیست که بشه نخوابی...تا ابد.... 😑
پ. ن:متن عکس از اهنگ heart attack دمی لواتو... خیلی قدیمیه ولی اولین شبی که بهش گوش دادم تا صبح خوابم نمیبرد... صداش تو سرم میچرخید و میچرخید و میچرخید...
- ۹۶/۰۲/۲۳