سکوتی مرگبار جهانت را فرا گرفته
ایستاده ای و
طلوع اخرین خورشید زمانه را تماشا میکنی
تا چشم کار میکند تویی و تویی و تو ...
با خود میگویی چه شد ؟چه شد ک تنها من در این دنیا باقی مانده ام ،دنیا بدون حیات به کجا می رسد ؟
در ان گرگ و میش ،در ان تاریک و روشن شب
در مقابلت خاک را میبینی که شکافته می شود
و بعد در مقابل چشمانت ...
دست بی جانی،جان دار تر از تو از ان گورستان سرد و نمناک بر میخیزد
تو ایستاده ای و او در مقابل تو
از دور دست ها اصوات عجیبی شنیده می شوند،چیزی بین خمیازه و غرش
و بعد خیل عظیمی از موجوادتی که پاهایشان را برزمین می کشند و به سمتت می آیند
اما قبل از ان که ان ها به تو برسند...
دندان هایی را زیر گلویت حس می کنی ،آن بوی تعفن اور مرگ و بعد فواره ای از خون...
این آخرین چیزی بود که دیدی و بعد
مردگان متحرک سراسر دنیا را گرفتند.💀
و این پایان دنیای زنده هااست ...
- ۹۶/۰۲/۰۵