خسته شده بودم و دیگر هیچ امیدی نداشتم
هیچ جای دستی نبود که به ان دست بیاندازم
دلم بدجور گرفته بود
طبق معمول بی اختیار در ادرس بار مرورگر blog نوشتم و خودش دات ای ارش را اضافه کرد
نگاه حسرت باری به قسمت نظر ها کردم ...هیچ
وبلاگم را باز کردم و چیز هایی که نوشته بودم را یکبار دیگر مرور کردم
فقط میخواستم باور کنم که کسی در این دنیا هست که شبیه من باشد
بک دادم و صفحه اصلی وبلاگ را باز کردم ...
چشمم به نظر جدید خیره ماند
اشک در چشم هایم حلقه زد
کسی هست که صدای افکار مرا بشنود
کسی هست...
- ۹۶/۱۰/۱۹