این یک ارزو نیست

من یک جراح خواهم شد

کسی که به سختی انسان ها پایان خوشی میدهد

یکی مثل دکتر بهرام ابادی

از میان تمام انسان های خوب و بد... قهرمان زندگی من یک جراح است

که باوجود این که مدرکش از بهترین دانشگاه کشور است اما در یک شهر کوچک و دورافتاده در غرب کشور کار می کند 

او قهرمان من است

شاید هرگز حال مرا در این لحظه نفهمید اما زندگی من بدون جراح شدن بی معنی می شود 

من باید یک جراح بشوم 

و میشوم 

و من هرگز قول چیزی را نخواهم داد 

من یک جراح خواهم شد 

این یک سرنوشت است نه یک ارزو 

این یک حقیقت است...