عقبه ها با بیرحمی تمام میکوبند
به وجود من میکوبند
سیاه و کبود شده تمام تنم... جای عقربه ها رو دست هایم مانده
صدای مرا میشنوی؟
از ته این چاه ظلمانی بشنو مرا
سایه من بر تمام جهان می افتد روزی
روزی می اید که از این پیله رخت ببندم
روزی پروانه ی زیبایی می شوم
روزی بر بلند ترین بلند ترین قله ها می نشینم و به شما نگاه میکنم
اینجا سرد است و تاریک
سرد سرد
صدای جرقه را از درون من میشنوی؟
اتش درون من خاموش نمی شود....
- ۹۸/۰۱/۲۴