Im just beaten by the way i live
I've always been the best but whattt happened to me?
Why am i here?
I would come over this
And i would be the greatest ever...
Im not ganna lose my dream
Never...
Im just beaten by the way i live
I've always been the best but whattt happened to me?
Why am i here?
I would come over this
And i would be the greatest ever...
Im not ganna lose my dream
Never...
سکوت این جاده تنین انداز شده
صدایی نمی اید
همه غرق مطالعه اند
فانوس بدست از کوچه ای به کوچه ی دیگر برای پیدا کردن مسیر موفقیت...
به راستی که موفقیت را پیدا می کنند؟
تراز های بالا را میبینی این ها چه میکنند؟
چطور درس می خوانند من که این همه میخوانم بزور شش هزار می شود ترازم تراز 7300 را دیگر کجای دلم بگذارم
خلاصه که در این کوچه ی تنهایی در این تاریکی ظلمات هیچکس به داد دیگری نمی رسد
خیلی تنها شده ام دلم برای ان موقع ها که دلم برای ماجراجوی پیچ و تاب میخورد و به هر کوچه ای سرک میکشیدم تنگ شده
صدای از ته دلم می گوید شاید من هم بتوانم
شاید...
شاید همه چیز از ان روز شروع شد که من متولد شدم و یک کوچه به کلکسیون کوچه های موفقیت اضافه کردند
و حالا من در به در از این کوچه به ان کوچه تا کوچه ی موفقیت خودم را پیدا کنم
می گویند سر هر کوچه ی موفقیت یک فانوس گذاشته اند
همه ی کوچه های جلوی راه من که خاموشند!..
شاید بعدا فانوسش روشن می شود
شاید باید خودم فانوسی ان جا بزارم
شاید باید خودم فانوسی بسازم
شاید باید....
Can i just stand up and see me as who can do anything?
What happened to me?
How am get here???
I hate wherI'm standing
I hate to be like this...
I think i just found my self...
اسمان امشب صاف صاف بود برای اولین بار بود که اسمان را بدون ابر میدیدم و ماه کامل را از پشت ابر بیرون امده لکه های ماه به خوبی دیده می شد
برای یک لحظه احساس کردم همه ی ما و جهان هستیمان در کیسه ی زباله ای هستم که سرش خوب گره نخورده و ماه مانند سوراخ سر کیسه ی زباله بود... انطرف روشن و نورانی و این طرف تاریک و ظلمانی
چاله های ماه مانند تکه های الماس بودند که از ان طرف می درخشیدند
هرچه دست دراز میکردم دستم به ان ها نمی رسید
احساس کردم دارم خواب میبینم... یک کابوس...
حال خوب میدانم که دارم، یک کابوس را زندگی میکنم...
I don't want a tast i want it all....
با من بیا .. به سرزمینِ دلِ بیقرارِ من ..
بیتاب شو .. با دلم ..
من شریکی برایِ بیتابیِ شبانه می خواهم ..
با من بیا .. به سرزمینِ ساکت و پر از رمز و رازِ شب
آنجا که من با ترسها و خستگی هایِ دلم تنهایم
دستم را بگیر .. دل به دلم بده .. تا نترسم از شبی که پُر سرماست
تا نترسم از دلم ... دلی که تا ابد تنهاست