you dont know me ..:D

بایگانی
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

Last chance...

 Guess i had my last chance 

And now this our last Dance.... 

🎶🎶🎼Baby🎵🎵🎶

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

اسمان شب

اسمان امشب صاف صاف بود برای اولین بار بود که اسمان را بدون ابر میدیدم و ماه کامل را از پشت ابر بیرون امده لکه های ماه به خوبی دیده می شد

برای یک لحظه احساس کردم همه ی ما و جهان هستیمان در کیسه ی زباله ای هستم که سرش خوب گره نخورده و ماه مانند سوراخ سر کیسه ی زباله بود... انطرف روشن و نورانی و این طرف تاریک و ظلمانی

چاله های ماه مانند تکه های الماس بودند که از ان طرف می درخشیدند 

هرچه دست دراز میکردم دستم به ان ها نمی رسید 

احساس کردم دارم خواب میبینم... یک کابوس... 

حال خوب میدانم که دارم،  یک کابوس را زندگی میکنم... 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

It was just a tast

I don't want a tast i want it all.... 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

با من بیا .. به سرزمینِ دلِ بیقرارِ من ..

بیتاب شو .. با  دلم ..

من شریکی برایِ بیتابیِ شبانه می خواهم ..

با من بیا .. به سرزمینِ ساکت و پر از رمز و رازِ شب

آنجا که من با ترسها و خستگی هایِ دلم تنهایم

دستم را بگیر .. دل به دلم بده .. تا نترسم از شبی که پُر سرماست

تا نترسم از دلم ... دلی که تا ابد تنهاست

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

یه شب جسمم درد میکنه و نمیتونم بخوابم و یه شب روحم

اینا همش بخاطر تنهاییه اره؟

ای کاش یکیو داشتم که واقعا میفهمید چی میگم

از بین دوستام حتی یه نفرم نیست ک بدونه من چی میگم

چرا حالا ک فک میکنم یه نفر هست ولی اونم هرگز نمیتونه پا به پای من بیاد 

دلم میخواست همین الان صاحب این بازیو میدیدم و بهش میگفتم همین الان یه همبازی برام پیدا کن یا دیگه بازی نمیکنم 

اما انگار صاحب این بازی خیلی رییسه 

ینی میدونین حرف حرف خودشه هرچی اون بخواد اتقاق میوفته

ینی حتی اگه تو در شرف مردن باشی مجبوری بازم ادامه بدی چون اون میخواد اینجوری باشه

هر وقت دلش میخواد میباره هر وقت دلش میخواد تا خود مرگ تشنگی میده و این دانشمندا هم خیلی راحت مینویسن دلیل مرگ: کمبود اب بدن... 

اهای صاحب بازی میشنوی صدامو؟ 

دیگه نمیخوام بازی کنم دیگه نمیخوام میشنوی؟

خسته نشدم ینی هیچ حسی ندارم من پوچ پوچ شدم 

تو میتونی همین الان هم جسممو هم روحمو از بین ببری 

من میدونم که حتی توی بهشت هم من بازم خسته میشم و به پوچی میرسم

پس چرا معطلی؟ چرا یکاری نمیکنی ک انگار از همون اولم منی وجود نداشت؟

چرا این رنگ ابی مسخره اسمونو هر روز صبح نشونم میدی؟ چرا؟

چرا منو از بین نمیبری

همه آرزو های بچگی من از بین رفته

گه گاهی خطی خطی هایی از اونو به یاد میارم ولی خیلی زود محو میشه 

من به چیز قوی تری احتیاج دارم 

درست لین یه پیر زن بی قرار شدم

دلم یچیزی میخواد 

نه حوصلم سر رفته باشه نه 

حس میکنم یچیزی کم دارم 

شاید تورور کم دارم... این جیزیه ک اونا میگن 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

کافیست یک جرقه بخورد تا من دوباره ان روز لعنتی را به خاطر بیاورن ان روز تسلیم شدن

ان روز که همه چیزم را از  دست دادم

روزی چیزی را خواهم یافت گرانبها تر از الماس و تا اخرین قطره جانم ازان محافظت میکنم 

اینبار هم میجنگم همان طور که همیشه میجنگیدم

مهم نیست چند بار ببازم چون بلاخره چیزی که حقم بوده را بدست خواهم اورد 

دست در گریبان باخت و برد 

ماهیت من چیست 

شاید من اصلا یک زمینی نباشم شاید این چیزی است که خودم میخواهم

اصلا میخواهم حقیقتی را به شما بگویم 

از این همه باخت خسته شده ام دلم پیروزی میخواهد یک پیروزی عظیم

پیروزی ای که این همه غم را بشورد ببرد 

ان روز که همه چیزم را از دست دادم درست همان لحظه که پتو را روی سرم کشیدم و مدام با خودم تکرار میکردم که همه چیز تمام شد

حالا مبفهمم که واقعا همه چبز برای من تمام شد

حالا هر روز و هر ساعت برای من ان لحظه تکرارمی شود

احساس این که هیچ چیز برایم ارزش ان  که ازدست دادم را ندارد 

ان روز صبح ان روز که سالن کش می امد و  همه چیز دورسرم پی میخورد همه چیزم را از دست دادم همه چیزم 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

کنکور 97

بلاخره کنکور 97 تمام شد 

نمیدانم چ میشود

می گویند سخت بود درصد هایم همه میانگین بقیه بودند به جز ریاضی 

ریاضی پنج تا جواب دادم ینی حدود 16 درصد و این فاجعه است 

صدای حق حق مادرم هنوز توی گوشم است صحنه ای ک اشک از روی گونه هایش می چکید را هرگز فراموش نمیکنم

خدایا گناه من چ بود؟ 

از ازل برایم غم نوشتی

حالا ک کنکور تمام شده با خودم میگیم بابا برو فیلمی چیزی ببین اما انگار یچیزی جلومو گرفته 

کنکور لعنتی سبک زندگیمو تغییر داده 

با درد اجینم کرده 

تا میخوام بگم بابا تو دیگه ازادی اما هرگز باور نمیکنم 

نمیدانم درصد هایم جطوریست نمیدانم ایا قبول میشوم یا نه سکوت جلسه ان ده دقیقه را هیچوقت فراموش نمیکردم ده دقیقه در تقلا برای پبدا کردن حتی یک سواا ک بتوانم بزنم اما هیچی دستم را نگرفت زمان فیزیک و شیمی ام را هم گرفت 

خدایا صدامو میشنوی

دیگه بریدم 

این من دیگه نمیتونه برا کنکور بخونه 

دیگه نمیتونه جزوه های فیزیکشو ورق بزنه این من دیگه  بربده

بریده 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

Finally it shows up....

I think he just show me something... 

I really wish that i dont mistake about that but i just get some ponint that i have to follow... 

 I know it could be so difficult but it literally like i was born for this... 

Idon't know who to explain this feel that i have right know but i swear it's different... 

It like it gave some dots of light to my completely dark life, it's like a Lantern if i explain it truly, it bring me some lettle hope  that i could live at list once! 

Iknow that it is so so strange that i tell this right here right know literally in the middle of  night but trust me, it is so important... It is.... 

Idon't know it like a lightning it just come and go so fast so effective..! 

Iknow  i have to go through soooo many challenges and i truuuly know that im not that ready but once i read somewhere that if a dream just came a cross your thoughts it meant to came a cross your life... 

Ya iknow that  no one else is out there to here my voice and I'm absolutely alone... But i learn something from my past bad experience that i never really could forget it... BUT I LEARN!.... 

learn to found someone to help me... I learned that someone out ther put the danger avay and live her/his life the way that she/he always want... 

So why i burn the times that giving to me?i can do it I'm not alone i know that if i look close i can see persons that they have my aims too..  

The sentence that so expiring me is"DONT LET NOBODY STILL YOUR DREAM" 

im ganna live my dream no matter what it takes... 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

چشم هایش را با دستمال سیاهی بسته بود 

تکه ای شیشه برداشت و زخم عمیقی روی گردنش کاشت،  بدون برداشتن شیشه همانطور دستش را پایین کشید و تا جایی که میتوانست ان گوشت خاکی را برید

قطره های خون بر روی سطح اب میچکیدند اما پخش نمیشدند... 

درست همانطور به داخل اب فرو می رفتند و بعد پر میگرفتند... 

دخترکی درست ان پایین مایین ها به سقف ابی بالای سرش خیره شده بود 

به کلاغ های سیاهی که انگار از ناکجا اباد پایین می امدند و به دور خود می چرخیدند و پر میگرفتند 

بی اختیار بغض درگلویش چنگ انداخت 

همانطور که اشک هایش روی گونه اش جاری میشدند به تعداد کلاغ ها اضافه میشد 

درست انگار که هیچکس در ان حیاط تاریک و سرد نبود 

فقط دخترک و کلاغ ها که به دور او میچرخید 

او خود را مرده میپنداشت 

انسانی که شخصیت نداشته باشد مرده است 

و او هیج شخصیتی نداشت... 

او اصلا خودش را نمیشناخت... اصلا کسی او را نمیشناخت نه که کسی تا به حال چهره اش را ندیده باشد، نه!... هیچکس نمیتوانست شخصیت او را توصیف کند... اگر کسی از ان ها میپرسید که فلانی کیست نمیدانستند چه جواب بدهند براستی که او که بود؟ 

چشم های دخترک طاقت این همه گریه کردن را نداشت، صبح ها را تاشب از درد روحش گریه میکرد و شب ها را تا صبح از درد چشم هایش 

دستمال تیره ای را که همیشه به چشمش میبست را برداشت و دور سرش پیچاند و بعد جشم هایش را با ان پوشاند

 با نفسی لرزان پا در حمام کوچک خانه اشان گذاشت 

هوا تاریک بود اما او حتی حس و حال روشن کردن چراغ حمام را نداشت

همانطور روی زمین حمام نشست 

با دست لرزانش تیغی را که در کف دست مشت شده ی دیگرش بود برداشت... تیغ کف دستش را زخم کرده بود اما دخترک حتی حسش نمیکرد... 

با خود گفت این تنها راه رهاییست... این تنها راه پیدا شدن است... 

تیغ را روی گردنش گذاشت و بعد یک ضخم عمیق... 



  • Persephone
  • ۰
  • ۰

I whish...

I wish that right now someone could  heare my voice... 

I wish that every thing was a joke 

Every lost second that  i spend for non worth educating 

I wish that every thing was a dream.... 

If enyone in this hole world need someone else as much as the air breathing plz tell me cause i need him/her  more than u ever imagine 

.... 

  • Persephone
(بهترین لینک باکس)