تا چند روز پیش از زندگیم خسته شده بودم
میخواستم علنا"دگ تمومش کنم
ولی الان دگ نظرم عوض شده
تمومش کنم ک اخرش چی بشه
تازه یادم افتاده که هرجور پیش بریم
به هیچکس هیچ ربطی نداره ک ما چجوری زندگی میکنیم
حالا که اونا قانونای خودشونو پیش اوردن منم قانونای خودمو پیش میبرم
خسته شدم
از دادو فریاد ها
ازاین که صبح تا شب بخوام به این و اون توضیح بدم که من برای خودم زندم
نه به خاطر تو
به من چه که اونا یه اشتباهی کردن
اونوقت من باید به پای اونا بسوزم
جوونیم به افسردگی بگزره و
میانسالیمم به این که میتونستم به آرزوم برسم ولی نرسیدم
تا کی همش غصه این و اونو بخورم ...هان؟!
تاکی به هر زبونی بخوام بگم ک بابا منم ادمم
منم ارزو دارم
اونا فک میکنن ک چون خودشون یچیزی رو دوست دارن منم حتما باید اونو دوست داشته باشم
اونا فک میکنن ک اگه منبخوام ب طرف آرزوی خودم حرکتکنم رندگیم تباه میشه
ولی اونا نمیدونن ک من ب بیابانی فکر میکنم ک از جنازه های ما ساخته شده
جنازه هایی ک یه زمانی ماها بودیم
و اون موقع دگ هیچی نمونده ن حرف مردم ن اونا ن هیچ چیز دگ
ماهم یروز میمیریم
مثل پدرپدرپدرپدرپدرم
همونطور ک اون الان فراموش شده ماهم فراموش میشیم و
تلی خاک میمونه و باد سردی که اونو جابه جا میکنه
و ما چقد احمقانه درپی آرزو های خودمان آرزوهای دیگران را از ان ها میگیریم
و بال های صعود ان هارا میچینیم
میگین حرف مردم
مگه این مردمی ک شما ها میگین خود شماها نیستیم با افکار مالیخولیاییتون
حیف ک هیچوقت هیچکس حرفای منو نمیشنوه
حرفای من ک تموم شد حالا بدو برو ب بچت بگو درساتو بخون فردا امتحان داری
هه احمقا..😒😏