you dont know me ..:D

بایگانی
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

گرگ و میش

1396/1/7 6:25a.m

ساعاتی دیگر کلاس های اردوی نوروزی شروع میشود و من همچنان در رختخوابم غلت خواهم زد... 

اذان گفتند... یک. به یک اسم میبرد... اسم هایی که به پایشان افتادم... التماس کردم، قسم دادم... تا پای جان به پای ارزوهایم ماندم... ولی انگار به قول قدیمی ها قسمت نبود. 

زجه هایم در این شب های تاریک در خانه میپیچید، این غم بود که مرا میخورد، وجودم درد میکرد روحم دردمیکرد... اتقدر که پایم را به زمین  میکشیدم، خودم را تاب میدادم و بعد عق می زدم تمام غم هایم را... گریه که می کنند چشم هایشان می سوزد... من که دیگر به درد چشم هایم عادت کرده ام ولی این گلودرد عجیب خوابم را گرفته است... 

صدایشان زدم یک به یک گفتم که بی ارزوهایم میمیرم ولی با بی رحمی همه ی ارزوهایم را گرفتند... همه اش را تا قران اخر و تنها چیزی که از رویاهایم ماند من بودم... 

نمیدانستند این من بودم ک ارزو می کرد؟ حالا هم من بودم تا ارزوی جدیدی کنم... تا رویای جدیدی بپرورانم... پرنده ی بی پروبال ارزوهای قدیمی ام را پرواز دادم،دادم به دست باد تا با خودش ببرد به هرجا که برد، هر جایی ب جز اینجا... 

درخت سرخ رویاهای جدید را درقلبم کاشتم تا هر روز صبح از خونم تغذیه کند... رشد کن و بالا بیاید تا انجا که وجودم را بگیرم... 

خودرشید کم کم طلوع می کند، در جایی دیگر در این سرزمین بچه ها بیدار می شوند تا سر کلاس هایی بنشینند ک من برایشان جان "می دادم". حالا ک میبینم در جایی دیگر ممکن است کسی خودش را برای المپیک اماده کند... جای دیگر کسی خودش را برای مسابقات قرانی اماده کند... حالا که میبنیم هیچکدام از ان ها ب من مربوط نمیشوند هیچکدامشان... 

شاید باورتان نشود ولی در تمام این مدت تنها کسی ک مرا ارام میکرد باب اسفنجی بود... مرا به یاد خودم می انداخت... روزی شاد بودم و پر از ارزو... ارزو های قبلی همه وجودم را کدر کرده بود.... خندیدن را فراموش کرده بودم...زندگی واقعی یادم رفته بود... 

اخرین قطره های اشک را برای ان ارزو های احمقانه  ریختم... دنیایم را برایشان می دادم... دنیایم را بردند و رفتند... از من تعدادی زخم ماند که بعد ها جایشان می شود اموزگاری برای لحظه هایم... که دیگر حماقت نکنم... این که هدهد باشم و ملک سلیمان بخواهم... 

ولی می شود برای سلیمان شدن تلاش کرد... 


  • ۹۶/۰۱/۰۷
  • Persephone

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
(بهترین لینک باکس)