you dont know me ..:D

بایگانی
پیوندهای روزانه

۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
دیروز ساعت 8صبح به کلاس ریاضی رفتم و ساعت 3 از انجا مستقیما به کلاس فیزیک در کرمانشاه رفتیم و یک ساعت در راه بودیم 
و من درست 8 صبح از خانه بیرون زدم و 8 شب به خانه رسیدم و من راضی ام که چقدر خوب می اموزم و با تمام این درس ها ثانیه ای احساس خستگی نمیکنم 
و من به تازگی فهمیده ام خوشحالی یک کنکوری به ریاضی بلد بودن است 
و اگر میشد شیمی ام را بالا میاوردم شاید پیروز میدان بودم
و من هزار سال از این که از اقای حقیقی ناراضی بودم پشیمانم 
اقای حقیقی طوری ریاضی را درس میدهد که هیچکس دیگر هرگز درس نداده ،نمی دهد و نخواهد داد .
فهمیدن ریاضی انقدر کامل بسیار عجیب است 
امتحان امروز را 50 درصد میزنم ای کاش همه اش درست باشد که واقعا 50 بزنم 
چ ابرو ریزی ای شد ای کاش معادله ی مثلثاتی بلد بودم 
....
و من فقط منتظر ان روزم که پایم را از در دانشگاه داخل بگذارم 
اقای حقیقی میگه اونایی که شهید بهشتی درس میخونن ادمای عجیب و قوی ای هستن ،ولی مگه منم عجیب غریب نیستم ...مگه منم باهوش نیستم؟مگه من همونی نیستم که از بین دخترا جز اون تنها سه نفری بود که تیزهوشان قبول شد ...مگه من همون دختری نستم که رتبه ی اول نمونه دولتی قبول شد ... 
این بازی را هم مثل بازی های قبل میبرم 
چون من یک برنده ام.

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

help me...

im ganna got killed and i know it ...


  • Persephone
  • ۰
  • ۰

امروز ترازم 5700 شد یعنی 600 تا نسبت به دو هفته قبل رشد کردم

من ب خودم و توانایی هایم باور دارم 

و روزی خواهد امد که می ایم و اینجا مینویسم ک امروز ترازم 7000 شد...و من این را مثل روز روشن میبینم

در ارمون های هفته ی قبل اقای حقیقی رتبه اول و دوم را در بین تمام بچه ها بدست اوردم ...من میدانم ک اگر بخواهم می توانم و این برایم مثل روز روشن است ....

درست از ان شبی ک از خدا رنج و درد خواستم زندگی ام زیر و رو شده ...انگار من ان دختر دیروز نیستم شاید هم نباشم...

یکروز ان لباس سفید را به تن میکنم ان گوشی پزشکی را دور گردنم می اندم ...چیزی که من بیشتر از همه شایسته ی ان هستم و میدانم که اگر بخواهم بدستش خواهم اورد 

و حتی یک ثانیه هم پشت کنکور نمیمانم من همین امثال بهترین رتبه را می اوردم و در شهر تهران تحصیل خواهم کرد 

من به این حرف باور دارم و این حرف مثل روز برایم روشن است ...

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

سرما خوردگی ادمو داغون میکنه

 اونم درست وقتی که تو میدونی اگه حالت خوب بود ازمون بعدی رو میتونستی بترکونی

دلم میخواد این مریضی کذایی رو فراموش کنم و فقط درس بخونم 

دلم میخواد این ازمون ترازم بترکونه

 دلم میخواد رتبه برتر بشم دلم میخواد یبارم که شده همه بفهمن من کیم 

این ازمون ازمون منه هرچقدرم که مریض باشم این ازمون ترازم کمتر از 7000نمیشه و نبایدم بشه 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

پرتگاه...

به پایین دره ای که برفراز ان ایستاده ام نگاه میکنم 

انتهای ان با چشم های ضعیف من به سختی که هیچ ،اصلا دیده نمی شود 

صدای موزیک تو گوشم

کلید رهایی را درست ته دره میبینم 

درست همانجایی که انگار قول ازادی داده اند 

درست همانجا 

برمیگردم و به پشت سرم نگاه میکنم 

مادرم و پدر و برادرم 

دستی برایشان تکان می دهم 

مادرم لبخند قشنگی میزند و دست تکان میدهد 

من هم لبخند میزنم 

دو باره برمیگردم به طرف دره 

اینبار تصمیم خودم را گرفته ام 

چشم هایم را میبندم و خودم را رها میکنم 

صدای فریاد مادر و پدرم در صدای خواننده محو میشوم 

In this stupid world
We play hard with our plastic guns

صورتم به زمین میخورد 

تکه تکه شدن استخوان بینی ام را احساس میکنم 

اما هیچ یک هیچ دردی ندارند 

احساس پرواز میکنم 

من برای پرواز کردن افریده شده بودم 

درست چند ثانیه قبل از بسته شدن چشم هایم برای ابد به بالای سرم نگاه میکنم 

وجودم را لبخند زنان میدیدم که بر فراز دره پرواز میکرد 

اری کلید رهایی را درست پیدا کرده بودم 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

.....

and he create me...
  • Persephone
  • ۰
  • ۰

close your eyese

بعد از کلاس فیزیک 
رفتار شیوا و محدثه را فراموش نکن 
شانه خالی کردن پدرت را 
پاره پاره ات کردند 
 اما تو کم نیاوردی 
ایستادی و پیروز شدی 
اما فراموش نکردی ....

  • Persephone
(بهترین لینک باکس)