you dont know me ..:D

بایگانی
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

Traped

It feels like im traped 

No matter how hard i try 

I always dying in the inside... 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

جنون شبانه

سلام به جنون دوباره ی شبانه ام

بلای حیات چه بود که دچار ما شد

چه بود که طناب دارش را از روز اغاز به گردن ما انداختند و محکم کردند

کاش مادرم ان روز مرا به این کره ی خاکی نیاورده بود

کاش مرا به این بلا مبتلا نکرده بود

این جنون تمام شدنی نیست 

هرچقدر هم دست و پا بزنم تا طبیعی زندگی کنم سر اخر در تاریک ترین لحظه ی شب خیره به دیوار مقابلم این جنون لعنتی برمیخیزد و گلوی بی جان مرا می فشارد

ای جنون شبانه 

دیگر نمیخواهمت 

ارامش میخواهم

به جای سرمای جانت گرمای عشق میخواهم

گناه من چه بود که با تو محشور شدم 

با تو هم خانه شدم با تو همدم شدم

دست از سر من بر دار که دیگر نای رقصیدن با تو را ندارم.... 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

شاد زیستن اسان است... باید لبخندی پت و پهن بزنی به چشمان خسته ی خودت در اینه ی کوچک اتاق و با خودت زمزمه کنی من از فردای تو نمیترسم

من از بودن در اینجا در مقابل تو در این  اینه ی کوچک زندگی خوشحالم 

من از این صدای گذرای ماشین ها و بوی عجیب خیابان ها، این هوای دلچسب پاییزی خوشحالم

ای ادمک نگران اینه، شاید صدای من رسا نباشد اما تو که میشنوی 

تو که ثانیه به ثانیه در کنار منی 

شاد باش که من دیگر از فردای تو نمیترسم

نمیترسم.... 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

با خبر باش

روزگارا تو اگر سخت به من میگیری باخبر باش که پژمردن من آسان نیست.... 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

گاهی...

گاهی باید خودت را در اغوش بکشی و انقدر خودت را محکم نگه داری تا از هم نپاشی

من از آن گاه ها متنفرم 

متنفرم... 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

روزی که شروع کردم فقط  یک دختر هفده ساله بودم

حالا وقتی به خواسته ام میرسم

یک دختر بیست ساله می شوم

هیفده سالگی،  هیجده سالگی و نوزده سالگی ام

به اشک و اه گذشت

به غم و نرسیدن گذشت

به خواستن و نتوانستن گذشت

من حتی اگر به خواسته ام برسم به ماه ها روانشناسی و کمک نیاز دارم تا دوباره به خودم برگردم اگر برگردم 

سه سال اسیر شدن کم نیست 

سه سال اسیر چنگال نرسیدن شدن کم نیست

میترسم سکته کنم و مادرم دق بکند 

میترسم پدرم از نبود من گریه کند 

میترسم سکته کنم... 

قلبم مدتی است تیر میکشد پلکم میپرد معده ام یک جوری شده

حال و روز خوبی ندارم 

اگر میخوانید برایم دعا کنید 

چیزی از من نمانده... 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

سکوت...

هزاران فریاد در سکوت من نهفته است

اقیانوس های اشک در آه های من نهفته است

روی میرسم به آرزویم؟ 

چیزی نمانده تا با هیجده سالگی ام خداحافظی کنم...

هیجده سالگی ای که با اشک و اه گذشت

خدایا

در من چه دیدی

که کول بار غم جهانت را در بغچه ای بستی 

و روی دل من گذاشتی 

در من چه دیدی که مرا محرم راز خود کردی؟ در من چه دیدی که به اینجایم کشاندی؟ 

 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

Maybe...

Maybe there's a reason why

... 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

از شدت ناراحتی حالم به هم میخوره... 

به چه گناهی اخه؟ 

  • Persephone
  • ۰
  • ۰

فروپاشی

فروپاشی یک انسان چگونه است

از درون خورده میشوی و لبخند میزنی

همینطور با خودت میخندی با خاطراتی که هرگز رخ ندادند

میدانی.... حسرت ادمی را از پا در می اورد

آه میکشم و حسرت میخورم که ای کاااش ای کااااششش.... 

متنفرم از این حسرت ها 

از این اه کشیدن های مداوم

پس روز من کی میرسد؟ 

 

  • Persephone
(بهترین لینک باکس)